خانواده آسمانی ؛ جلسه اول ؛ 22/7/1389
بحث خانواده آسمانی شاخهای از بحث انسانشناسی است. اگر بحث انسانشناسی را به عنوان یک درخت و ریشه آن را توحید در نظر بگیرید، تنه و مهمترین شاخه این درخت بحث خانواده آسمانی ماست. که بدون این قسمت، بحث انسانشناسی یک بحث عقیم خواهد بود.
اگر کسی خانواده آسمانی خودش را نشناسد، واقعاً خودش را هم نشناخته است. ما درباره خودشناسی و انسانشناسی فرمایشات بسیار مهمی در کلام معصومین داریم که خودشناسی را اصل و ریشه همه چیز دانستهاند. «لا تجهل نفسک فإن الجاهل بمعرفه نفسه جاهل بکل شیء»؛ جاهل به خودت نباش چون کسی که خودش را نشناسد جاهل به همه چیز است.
بحث خانواده آسمانی شاخهای از بحث انسانشناسی است. اگر بحث انسانشناسی را به عنوان یک درخت و ریشه آن را توحید در نظر بگیرید، تنه و مهمترین شاخه این درخت بحث خانواده آسمانی ماست. که بدون این قسمت، بحث انسانشناسی یک بحث عقیم خواهد بود.
اگر کسی خانواده آسمانی خودش را نشناسد، واقعاً خودش را هم نشناخته است. ما درباره خودشناسی و انسانشناسی فرمایشات بسیار مهمی در کلام معصومین داریم که خودشناسی را اصل و ریشه همه چیز دانستهاند. «لا تجهل نفسک فإن الجاهل بمعرفه نفسه جاهل بکل شیء»؛ جاهل به خودت نباش چون کسی که خودش را نشناسد جاهل به همه چیز است.
اگر بخواهیم بدانیم اجمالاً خودشناسی یعنی چه؟ امیرالمؤمنین7فرمودند: «رحم الله امرأ علم من أین و فی أین و الی أین»؛ رحمت خدا شامل حال کسی میشود که بداند از کجا آمده؟ در کجا هست؟ و به کجا میرود؟ یعنی ریشه قبل از دنیایی دارد. اینکه در کجا هست یعنی الان دروضعیت دنیایی چگونه است و اینکه به کجا میرود یعنی جایگاهی بعد از حیات ابدی او دارد. اگر کسی خودش را نشناسد هیچ چیز را نمیشناسد و سایر علوم هم به درد او نمیخورد.
ما با بدن به دنیا آمدیم. نفس ما یک حیات و سابقه قبل از دنیایی دارد. در کجا هستیم و قرار است به کجا برویم؟ نظام ابدی باید شناخته شود. اگر اینها را نداند و دو تای آن را بداند باز هم بی فایده است.
نبی اکرم9فرمودند: «إن الله تبارک و تعالی یُبغِض کلّ عالم بالدنیا جاهل بالآخره؛ خداوند تبارک و تعالی دشمن کسی است که عالم به دنیاست اما جاهل به آخرت است. یعنی بخش پایانی زندگی خودش را نمیشناسد.
طبیعی است کسی که نمیداند قرار است به کجا برود هرگز خودش را برای آنجا آماده نمیکند. این باید به یک باور و ایمان تبدیل شود. ایمان به ابدیت مهم است نه دانستن ابدیت. یعنی این فهم جزء وجود من شود. همانطور که من الآن ایمان دارم که به غذا و لباس و نور خورشید احتیاج دارم. حتی اگر یکی از این سه علم را نداند از هدف خلقت ساقط شده است. حضرت میفرماید: رحمت شامل حال کسی میشود که ایمان بیاورد که از کجا آمده، در کجا هست و به کجا میرود. از خود حقیقیاش درک درستی ندارد. این اجمال انسانشناسی است. بداند که این سه علم که باید به سه باور تبدیل شود، هرقدر دانش داشته باشد به دردش نمیخورد. تمام پیشرفتی که بشر در طول هزاران سال کرده نتوانسته بشر را به خوشبختی برساند. هرقدر علوم پیشرفت کرده، معضلات و مشکلات زندگی بشر بیشتر شده است. خودکشیها، افسردگیها، مصرف مواد مخدر، زندانها و گرسنگیها زیاد شده است. هیچوقت بشر به اندازه الآن گرسنه نداشته چون تمام این پیشرفتها به دور از این سه دانش بوده است. وقتی خود شناخته نشود، در نظام اجتماعی علم پیشرفت کند، هرگز خوشبختی نمیآورد و مشکلات را بیشتر میکند. در نظام فردی هم اگر دانش انسان بالا برود، در هر دانشی به غیر از خودشناسی باز هم انسان به مشکل برمیخورد. یعنی قرآن، فقه و فلسفه بدون خودشناسی. یعنی یک موجود با ساختار ابدی سقط میشود. کارکردش با کارکردهای ضعیف دنیایی منحصر میشود و از نظام حیات ماقبل طبیعی و مابعد دنیایی خودش بریده است.
تمام مشکلات فردی و اجتماعی بشر در هر زمینه اقتصادی، سیاسی و... به این برمیگردد که آدمها خودشان را نمیشناسند.
اگر کسی دچار ترس و اضطراب و افسردگی است، به دلیل این است که خودش را نمیشناسد و اگر خودش را میشناخت آدم شاد و آرامی بود.
اگر یک اجتماع دچار بیماری است، در آن محیط خودشناسی وجود ندارد. اگر هم یک شهر، قاره یا کل کره زمین دچار این بیماری هست به دلیل کمبود خودشناسی است. سایر روابط بدون شناخت، تضمین و تأمین حقوق انسان جلو میرود و این روابط برقرار میشود.
وقتی ما نمیدانیم علت اصلی بیماریهای روحی و جسمی، مظلومیت انسان و جهل انسان است، این حقیقت مورد غفلت قرار گرفته است. حال باید تلاش کنیم جلوی بیماریهای جسمی را بگیریم. بیش از هر زمانی امکانات پزشکی و بیمارستانی داریم اما بیش از هر زمانی آدمهای افسرده، بیمار روانی داریم.
سالهای سال است که کارشناسها تلاش کردند جلوی بیماریهای روانی و اختلافات و مشکلات مردم را بگیرند اما متأسفانه کارشان عقیم مانده است. برای این است که توجه به آن موجودی که باید خوشبخت باشد وجود ندارد. ما میخواهیم موجودی را خوشبخت کنیم که نمیدانیم چه کسی است و قرار است کجا برود؟ آنهایی که بیشترین تولیدکننده علم هستند، بیشترین مشکلات را دارند. چرا این همه سمینار و جلسات و... به دادشان نرسیده؟ در نظام فردی که سطح سواد و فهم مردم بیشتر شده پس چرا هر سال دریغ از غلطی که از خودشان دارند دست به انتخاب، ارتباط، رفتارها و افکار غلط میزنند. به ندرت شخصی را پیدا میکنید که انتخابها، ارتباطات، رفتارها و افکارها و حب و بغضهایش را بر اساس شناخت صحیح از ساختار شخصیتی خودش انجام دهد. در صورتی که سطح سواد افراد خیلی بیشتر شده است. نرمافزارهای علمی و آموزشی بیشتر میشود ولی مشکلات حل نمیشود. دسترسیها به دانش بیشتر میشود. اما آرامش، شادی و خوشبختی انسانها کمتر شده است.
مهمترین بخش انسانی این است که من دارای یک خانواده آسمانی هستم. همه مشکلات انسانها در این خلاصه میشود که همه انسانها بدون ارتباط با خانواده آسمانیشان زندگی میکنند. (ما مبانی علمی و اصول این بحث را قبلاً در مباحث انسانشناسی و اسماءالله عرض کردیم.)
طبق مباحث انسانشناسی، انسان سه مرحله حیات دارد؛ قبل از دنیا، دنیا و بعد از دنیا. اثبات این سه مرحله از دو طریق امکانپذیر است. یکی از طریق بحث معاد است که همه ادیان به آن اعتقاد دارند. شاید کمتر کسی را روی زمین بتوان پیدا کرد که معاد را قبول نکند. معاد ،یعنی بازگشت، منطقاً زمانی درست است که ما یک رفت داشته باشیم. تمام ادله، چه آیات و چه روایات همه حرف از بازگشت میزنند. یعنی قبل از اینکه به دنیا بیاییم طبق فرمایش صریح قرآن و روایات در جایی زندگی میکردیم. بعد یک استقرار و زندگی موقت در دنیا داریم. «ولکم فی الأرض مستقر و متاع الی حین»؛ برای شما در دنیا استقرار موقت داریم. همه روایات و آیات در مورد محل گذر بودن دنیا هست. در دنیا موقت زندگی میکنیم و بعد از دنیا میرویم و برمیگردیم به جایی که قبلاً زندگی میکردیم. من باید خودم را با حیثیت این سه مرحله حیات باور کنم و بشناسم و دلم به این مراحل محکم شود که قبلاً کجا بودم الان کجا هستم و به کجا خواهم رفت؟ بدون باور و ایمان به این سه مرحله ،هر انتخاب، ارتباط و رفتاری عقیم است و غلط از کار درمیآید. یکی از راههای فهم اینکه ما یک مرحله حیات قبل از دنیا داریم این است که از طریق معاد عمل کنیم. یعنی ما از جایی آمدیم که به آنجا برمیگردیم. «انا لله و انا الیه راجعون»/ «الیه ترجعون»/ «إلی مرجعکم» و... طریق دوم که ما میتوانیم به این یقین برسیم از گزارشهای تخصصی صاحبان علم، خود آیات و روایات است. قبلاً جای دیگری زندگی میکردیم از یک حقیقت غیرمادی و غیردنیایی برخوردار هستیم که به این کالبد پوستی و ظاهر انسانی ما تعلق گرفته است. یعنی یک انسان یک حیثیت زمینی و طبیعی ندارد بلکه از یک حقیقت الهی برخوردار است. «نفخت فیه من روحی» خیلی نزدیک است و خیلی شرافت را میرساند. تنها موجودی که خداوند در موردش در قرآن چنین فرموده است انسان است. به شیطان میفرماید: چرا در مقابل کسی که من با دو دست خودم خلقش کردم سجده نکردی؟ «ما منعک ان لا تسجد بما خلقت بیدی» خدا که دست ندارد پس با دو دست خودم خلق کردم یعنی چه؟ یعنی چه چیز که خدا از آن تعبیر به دست کرده آمده و انسان را با این ترکیب ساخته است؟ تعبیر بلندی است که «من از روح خودم آدم را خلق کردم» و بعد میفرماید: من همه چیز را برای انسان خلق کردم. هرچه در آسمانها و زمین است برای شما خلق کردم. "هوالذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا"
ما خیلی بزرگ و مهم هستیم. ملائکهالله، بهشت، جهنم، جبروت و دنیای با این عظمت همه برای ما خلق شده است. مگر ما کی هستیم؟ آیا فقط برای اینکه در دنیا زندگی کنیم، ازدواج کنیم و بچهدار شویم و... بعد بمیریم به دنیا آمده ایم؟ این که خیلی مسخره است. چهقدر تأکید کرده که ما شما را عبث خلق نکردیم؟ این زندگی که محدود به هیکل و بدن و خورد و خوراک و ازدواج و تولید مثل است حیوانی و گیاهی است. اصلاً حیات انسانی یک تعریف و ساختار ویژه دارد که غیر از این نحوه زندگی ماست.
والسلام